خاطرات یک کتاب فروش

میدونم همه تون کتاب دوستید، نمی‌دونم چطور هنوز کتابی رو پیدا نکردید!

کتابی هم عاشق کتاب‌هاست. از دیدن و ورق زدن شون به وجد میاد و برای خودش لیست کتاب می‌نویسه. حالا داره توی یه شهر کتاب کار می‌کنه، جایی که هرروز با صدها عنوان جذاب رو به رو میشه و توی وبلاگش، از روزهاش میگه، از مشتری‌های عجیبی که سراغش میان و کتاب‌هایی که می‌خوان و داستان‌هایی که با خودشون به اونجا میارن. 

میخواید داستان‌هاش رو بدونید؟ اینجا توی "کتابی" پیداش می‌کنید. 

 

nullnullnull

  • نظرات [ ۱۲ ]
    • سه شنبه ۲۲ تیر ۰۰

    دانشجو و شب ژوژمان

    استاد: دیجیتال کار نکنید. تصویرگری نکنید. ببرش سمت موضوعات و دغدغه های اجتماعی روز. 

    من: دیجیتال کار می کنم. همه کارا رو تصویرگری می کنم. داستان خیالی خودم رو با فضاهای فانتزی می کشم. 

    .

    به عنوان دانشجویی که چند روزه داره پشت سر هم کار می کنه تا به روز ژوژمانش برسه و بدن درد داره، حق دارم که با عقب انداختن ژوژمان مخالف باشم. اصلا کار هم نکرده باشم و چیزی برای ارائه نداشته باشم، به عنوان دانشجوی اون درس حق دارم با عقب انداختن ژوژمان مخالف باشم، چون یک برنامه ریخته شده. حق دارم که نظرم رو بگم و نظرم دیده بشه، حالا هر دلیلی که براش داشته باشم. معمولا مخالفتم رو ابراز نکردم توی این چهار سال، اما همون تعداد کمی هم که گفتم، بازخورد خوبی ازشون نگرفتم. امروز هم که اینجوری. واقعا تعداد بچه هایی که در طرف مقابل باشن اما این قضیه رو درک کنن، توی ورودی چهل نفری ما دو سه نفر بیشتر نیستن. 

    .

    این روزها دلم میخواد برم آنیتا رو بزنم زیر بغلم و از اون دنیا بیارمش بیرون و بگم: بسه دیگه ماجراجویی، برگرد بریم خونه، کمرم شکست. 

    .

    به نظر میرسه متریال موردعلاقه جدیدم رو پیدا کردم؛ گواش. هرچند ناآشنا نبودم باهاش به خاطر درس رنگ ترم دوم، اما اونقدرها روش حساب باز نکرده بودم. و این دو روز حسابی ازش لذت بردم. من آبرنگ رو هم خیلی دوست دارم و دلم میخواد بعدا حرفه ای یادش بگیرم اما در حال حاضر گواش برام جذاب تره. چون جای اشتباه داره، مثل وقتی که با فتوشاپ کار می کنم. اما آبرنگ نه، ابزاریه که عکس العمل های سریع و تصمیم های تقریبا غیرقابل برگشت می خواد. 

    پ.ن: پَنتِل شده خداتومن و جز دیجی کالا پیداش نکردم، مجبور شدم گواش سفید پارس بگیرم. و با عرض معذرت از کسایی که به اجبار استفاده می کنن، جا داره بگم که پارس آشغاله. 

    پ.ن 2: نمیدونید برای دوست هنرمندتون چی هدیه ببرید؟ اما می دونید با چه متریالی کار می کنه؟ رنگ سفیدش رو بخرید. سفید کاربردی ترین رنگه.

  • نظرات [ ۹ ]
    • شنبه ۱۹ تیر ۰۰

    Sign it with blood

    - Can you stop dragging me to hell and back?

    + You signed up for it yourself.

    - Damn it.


    برای چند لحظه این حس رو بهم داد که با شیطان معامله کردی. و راه برگشتی هم نیست. 

    .

    هنوزم نمی‌دونم چرا گفتیش، چرا دنبالم میای. هیچ دلیل منطقی‌ای براش وجود نداره. و مشخصا، چیزی هم به دست نمیاری وقتی تهش قراره هسته‌ی سیاهچاله باشه. 

    • چهارشنبه ۱۶ تیر ۰۰

    Blu

     

    بلو، بانک ولی دوست داشتنی ;>

    null

    مگه میشه اسمش بلو باشه و من نداشته باشمش؟

    امروز کارتم رسید و اینقدر بسته بندی و برخورد پیک حرفه ای بود که دو برابر خوشحال شدم. 
     

    بلو یه بانک اینترنتیه که تازه فعالیتش رو شروع کرده. همه ی کارها اینترنتی انجام میشه. نرم افزار داره که رابط کاربریش ساده و زیباست و کارها رو تا حد امکان سریع میکنه، حتی لازم نیست دیگه زنگ بزنی یا بری بانک، همه ی مشکلاتت رو با پشتیبان 24 ساعت آنلاین بلو حل می کنی. مراحل ثبت نامش خیلی ساده است و در کمتر از ده دقیقه انجام میشه. برای حساب داشتن هم به هیچ پولی که توی بانک بذارید نیاز ندارید، رایگان. رنگ کارت بانکی رو میتونی خودت انتخاب کنی و با هزینه رایگان میارن دم خونه. آدم دیگه چی می خواد؟ تقریبا هیچی، جز کد معرف! فعلا فقط میتونید با داشتن کد معرف توش حساب باز کنید. که اون هم مشکلی نیست، اینم کد من برای شما: 

    "MGYJKI"

     

    خودتون برید کشفش کنید:

    دانلود نرم افزار

    اینستاگرام بلو

  • نظرات [ ۷ ]
    • دوشنبه ۱۴ تیر ۰۰

    Stress level

    رولف دوبلی توی یکی از کتاب هاش(احتمالا هنر خوب زیستن)، میگه روند پیشرفت انسان توی این چند سده گذشته به قدری سریع بوده که تکامل مغز ما هنوز بهش نرسیده. برای همینه که سطح استرس و اضطراب ما موقع جا موندن از اتوبوس همونقدره که اگر یکی از نیاکانمون با ببر مواجه می شد، یعنی با خطر مرگ. همونقدر آدرنالین توی بدن ما ترشح میشه که اگر داشتیم از دست ببر فرار می کردیم.

    و هرروز صبح به این موضوع فکر می کنم، در حالی که دو ساعت زودتر بیدار میشم تا اثر حالت تهوع و تپش قلبم رو کم کنم و نرمش می کنم و توی راه پاهام رو به زمین می کوبم تا کرختیش از بین بره.

    یه تد بود که توش افراد رو به دو گروه کرده بودن. به یک گروه گفته بودن علائم استرس چیه و وقتی این علائم رو حس کردید، یعنی بدنتون میخواد کمک تون کنه تا از پس موقعیت بر بیاید و به گروه دیگه نگفته بودن. بعد اونها رو تحت شرایط آزمایشی توی موقعیت های استرس زا قرار داده بودن، مثل آزمون. نتیجه این بود کسایی که با پیش فرض مثبت درباره استرس شون وارد شده بودند، خیلی بهتر عمل کرده بودن و رتبه های بالاتری داشتن تا گروه دوم. 

    مدتی تونستم با این پیش فرض جلو برم. دو سال پیش که کلاس زبان می رفتم و هر سه هفته آزمون داشتم، با همین ترفند میتونستم خودم رو آرومتر کنم. هنوز هم با خودم تکرار می کنم "بدنت میخواد کمکت کنه. بدنت میخواد برای کارت آماه باشی." اما دیگه اون تاثیر رو نداره. تنها چیزی که حالم رو بهتر می کنه اینه که با خودم بگم "اشکالی نداره، ده بار امتحانش کردی؟ مطمئنا وقتی ده بار انجامش بدی، برات آسون تر می شه." "بیست بار چی؟ بیست بار امتحانش کردی؟ اون موقع دیگه این اشتباهات رو تکرار نمی کنی." و در حالی که مشتم رو باز و بسته می کنم، ادامه می دم: "تو از پسش بر میای. تو از پسش بر میای. آسون نیست، اما تو از پسش بر میای... ."

  • نظرات [ ۱۱ ]
    • چهارشنبه ۹ تیر ۰۰

    I'll be gone

    یه روز از اینجا می‌رم. اون روز می‌رسه، هنوز آفتاب نزده از خونه بیرون می‌زنم و حتی به مسیری که اومدم نگاه نمی‌کنم، فقط به جلو خیره می‌شم و به آسمونی که کم کم روشن می‌شه. یه روز می‌رم و چیزی از خودم باقی نمی‌ذارم. انگار هیچ‌وقت اینجا وجود نداشتم.

  • نظرات [ ۱ ]
    • جمعه ۴ تیر ۰۰

    یک درخت بلوط - ادامه

    همین اول از همه کسایی که توی پست قبل شرکت کردن تشکر می کنم، با اینکه کامل اثر رو نشون تون ندادم، اما نظرهای خیلی جذابی گذاشتید و خوندن شون دورهم لذت بخش بود. 

     

    بریم سراغ "یک درخت بلوط" به همون شکلی که توی گالری ارائه شده. 

     

     

    متن تصویر رو با ترجمه توی ادامه مطلب نوشتم.
    حالا چطور؟ حالا نظرتون درباره ی این اثر هنری چیه؟

  • نظرات [ ۱۶ ]
    • چهارشنبه ۲ تیر ۰۰

    یک درخت بلوط

    ترم هفت درسی داشتیم به اسم "تجزیه و تحلیل آثار رسانه معاصر(اینستالیشن، پرفورمنس، ویدئو آرت و ... )" که براش چندتا تمرین انجام دادم. می خوام این تمرین ها رو که هر کدوم معرفی یا بررسی یک اثر هنری اینستالیشن(چیدمان) یا پرفورمنس(اجرا) هستن اینجا بذارم تا شما هم باهاشون آشنا بشید. اگر دوست داشتید، برداشت تون رو ازشون بگید و راجع بهشون گپ بزنیم. چون همونطور که می دونید، یک رابطه ی مثلثی هست بین مخاطب، هنرمند و اثر هنری. 

    هنرمند

    اثر هنری                               مخاطب 

    تا قبل از دوران مدرن، هنرمند در راس بالای این مثلث قرار داشت و از اهمیت بیشتری برخوردار بود. از دوران مدرت به بعد به این سمت، راس این مثلث شروع کرد به جا به جا شدن و هنرمند و منظورش از اثر هنری اهمیتش رو از دست داد و برداشت مخاطب مهم تر شد. همون جمله معروف "هنرمند پس از خلق اثر هنری مرده است.". 

    مخاطب

    اثر هنری                               هنرمند

    و هنرمند حتی به این جا به جایی هم بسنده نکرد، شروع کرد به شکستن مرزهای تفکیک شده ی "هنرمند"، "اثر هنری" و "مخاطب". یعنی چی؟ یعنی گاهی هنرمند خودش تبدیل به اثر هنری میشه و گاهی هنر دیگه یک رسانه(مدیا/مدیوم) ی یک طرفه نیست که هنرمند فرستنده پیام باشه و مخاطب گیرنده ی پیام(اثر هنری در اینجا اون پیامه)؛ بلکه با شرکت دادن مخاطب توی مراحل شکل گیری اثر، هنرمند مخاطب رو حتی در جایگاه خودش میذاره و هنر تبدیل به هنری تعاملی میشه. هنری که دیگه مرزهاش مشخص نیست و اثر هنری با کنش مخاطب شکل می گیره یا کامل میشه. دیگه منظور هنرمند از اثر هنری ملاک نیست، بلکه زاویه دید مخاطب مهمه و چون به تعداد افراد روی کره زمین تجربه ها و زاویه دید های مختلف داریم، به همون اندازه هم برداشت متفاوت داریم. 


    خب با این توضیحات، برای شروع این چیدمان رو نگاه کنیم:


    An Oak Tree - Michael Craig-Martin
    یک درخت بلوط – مایکل کریگ-مارتین

    در سال 1973 در گالری Rowan لندن نصب شد. این اثر مفهومی شامل یک لیوان شیشه ای حاوی مقداری آب که روی یک پایه ی شیشه ای و فلزی به دیوار در ارتفاع 235 سانتی متر نصب شده و یک نوشته تایپ شده با جوهر قرمز رنگ نصب شده در پایین تر از لیوان قرار دارد، می باشد. این هنرمند در ابتدا علاقه ی بسیاری به اینستالیشن ها با وسایل مورد استفاده روزمره داشت اما بعدتر به نقاشی روی آورد.


    به نظر شما منظور هنرمند از این چیدمان چی بوده؟
    نوشته قرمز مهمه توی نشون دادن منظور هنرمند اما دوست دارم قبلش خودتون فکر کنید و نظر بدید. توی پست بعدی کاملش رو میذارم بخونید. 


    * Installation art
    * Performance art
    * Video art
    * Conceptual art
    * Media/Medium
  • نظرات [ ۱۴ ]
    • يكشنبه ۳۰ خرداد ۰۰

    Iced hands, Black water

    حس شان می کنم، برای هزارمین بار، در حالی که زیر پوستم می لولند. با پنجه های سیاه شان دیواره وجودم را خراش می دهند تا بتوانند راهی برای شکافتن پشت گردنم پیدا کنند. و من می دانم این به چه معناست، تا مغز استخوان، با دست های یخ زده ام.

    .

    باید هوشیار باشم. بیدار شو! شمشیرت کجاست؟

  • نظرات [ ۴ ]
    • شنبه ۲۹ خرداد ۰۰

    .

    به نظرم این حق رو داشتم که بهم گفته بشه "کارت خوب بود." قبل از هر چیز دیگه‌ای که می‌دونستم درستن و خودم شاهدشون بودم. به این فکر کردم که گفتن همین جمله می‌دونست باعث بشه توی راه برگشت نفس‌های عمیق نکشم تا جلوی گریه‌ کردنم رو بگیرم و وقتی رفتم خونه دلم بخواد فقط روی تخت جمع بشم چون هرروز داشتم براش تلاش می‌کردم، برای چیزی کاملا جدید که هماهنگ کردن بخش‌های مختلفش با هم در کنار اضطرابم و دست و پاهای کرخت شده‌ام سخته و انرژی زیادی می‌بره. برای همین تصمیم گرفتم خودم به خودم بگم، حتی اگر ازم قطع امید کرده باشن.

    "کارت خوب بود سارا، تو داری همه تلاشت رو می‌کنی."

    .

    امروز داشتم فکر می کردم شاید هم لازم بود؟ به هر جهت، تلاش کافی نیست. یا انجامش میدی یا نمی دی.*

    .

    اون روزها وقتی که توی خونه کار می کردم یا بیکار می گشتم، برای خودم The Rains of Castamere می خوندم و این روزها New Devide. گاهی حتی از خواب که بیدار میشم، توی ذهنم می پیچه تا وقتی که از جام بلند بشم. 

    .

    هنوز معتقدم انیمه‌ی گات حتی از سریالش هم بهتر می‌شد. 

    کتابش رو بخونید ملت، کتاب. می دونم شما هم محو توصیف و تصویرگری های مارتین میشید. سریال قشنگه، اما ظلمه در حق سطح دنیای کتابش و شخصیت ها و این ناراحتم می کنه.

    .

    بیان ما رو ول کرده به امان خدا، نه؟


    * .Do it or Do not. There's no try.

    - Master Yoda

  • نظرات [ ۱ ]
    • شنبه ۲۹ خرداد ۰۰
    آرشیو مطالب