۳ مطلب در خرداد ۱۳۹۹ ثبت شده است

دری به تاریکی‌ای دیگر

و من منتظر بودم، منتظر آنکه نیمه‌شب، کسی پنجره‌ی آشپزخانه را به آرامی به کناری هل دهد، بگذارد شب، از شیشه‌ها بچکد و بر روی زمین جای شود، نسیمی خنک که تا لحظه‌ای پیش برگ‌ها و شاخه‌های‌ سیاه را به هم می‌سایید، پرده‌ها را از سکون رها کند، و پا در خانه بگذارد و به سمت اتاق‌من روانه‌شود، به قدری آهسته قدم بردارد که انگار بر هوا شناور است، در نیمه باز اتاقم را به تاریکی‌ای دیگر باز کند، بالای سرم بایستد، بدون کوچکترین لمسی موهای سیاهم را نوازش کند و آنگاه، دشنه‌‌ای را در پشت گردنم فرو کند. و آنگاه، دشنه‌‌ای را در پشت گردنم فرو کند. دشنه‌‌ای را در پشت گردنم فرو کند. در پشت گردنم فرو کند. فرو کند.

  • نظرات [ ۲ ]
    • سه شنبه ۱۳ خرداد ۹۹

    .

    Will you be there when I wake up?

    • دوشنبه ۱۲ خرداد ۹۹

    .

    از الان می‌دونم که دوست‌دارم تولد امسالم رو تنها باشم، حسی که سال قبل هم داشتم ولی با اتفاقات قشنگی پر شد. 

    کیتسونه از ژاپن اومده بود و با کلی هدیه شگفت‌زده ام کرد. یادمه، چشم‌ها و لب‌هام لبخند می‌زدن ولی درونم کسی گریه می‌کرد. بعد پیاده رفتم کلیسای سر کیس مقدس، همه جا ساکت و سرد و آبی بود و آرامش مثل نسیم خنکی از درونم رد می‌شد. و بعد، شیرینی خامه‌ای خریدم و برای بچه‌های کلاس مرز بردم. همه خوشحال بودن. شب که شد، متوجه شدم بابا تا محله‌ی قدیمی‌مون رفته و برام از شیرینی فروشی محبوبم، کیک خریده. همه چیز بی‌نهایت دوست‌داشتنی بود. 

    امسال مطمئن می‌شم که تنها باشم. از صبح می‌زنم بیرون و تا شب بر نمی‌گردم، میرم که گم بشم. 

  • نظرات [ ۴ ]
    • پنجشنبه ۸ خرداد ۹۹
    آرشیو مطالب
    نویسندگان