در لحظه این حسرت رو دارم که نمی‌تونم اکانت Patreon, ko-fi و Buy me a cup of cofee باز کنم. نه که الان اگر داشتم شون صف ردیف می‌شد از مردم که بخوان بهم بابت کارم/آرتم پول بپردازن و حمایتم کنن، اما دونستن این حقیقت که هر جای دیگه ای ملت میتونن به راحتی داشته باشندش و من نه، اذیتم می‌کنه. و چنین چیزی درباره هر حقی که باقی افراد دارند و اینجا نمیشه داشت، صدق می کنه.

.

به هر چیز غیر مرتبطی که آره بگی، یک قدم از کاری که دوست داری انجام بدی دور میشی. هزینه اش رو برآورد کن.

.

و من داشتم سبک سنگین می‌کردم که قبول کردن اون کار منو به چیزی که می‌خوام، به چیزی که قولش رو دادم، هدفم، نزدیک تر میکنه یا دورتر. از جهت پول؟ نزدیکتر. از جهت کاری که دوست دارم؟ مطلقا دورتر. دومی چربید.

کم کم داری میفهمی از چه نوع کاری خوشت میاد و چه نوعی نه. 

.

به هر جهت، من و تو هم برای خودمون برنامه هایی داریم.

.

هیچ کدوم مون نمی خواد اشتباه گذشته رو تکرار کنه.

.

همه چیزهایی که درباره شون باهات توی سرم حرف می زنم و وقتی میبینمت، درباره هر چیزی میگم جز اونها. گاهی اونقدر توی ذهنم دیالوگ می سازم و حرف می زنم که یادم میره از ابتدا موضوع چی بود. 

.

میخواید از مشکلات عبور کنید نه اینکه حلشون کنید.

.

تو شاید روی من نفوذ داشته باشی، ولی مطلقا کنترلی نداری.