۱۳ مطلب در دی ۱۳۹۹ ثبت شده است

.

 

Don't lose yourself.

  • نظرات [ ۰ ]
    • سه شنبه ۳۰ دی ۹۹

    '

    I'm an apostrophe,

    Just a symbol to remind you there's more to see.

  • نظرات [ ۰ ]
    • جمعه ۲۶ دی ۹۹

    .

    دست نزن. به زخمت دست نزن بگذار خوب بشه. اون یه زائده نیست که بخوای جداش کنی، بخشی از توئه. هرچقدر بیشتر تلاش کنی بکنیش، مدت طولانی تری باقی میمونه و جای عمیقی به جا میذاره. به زخم هات دست نزن، بگذار زمان خوب شون کنه. بگذار که التیام پیدا کنی.

    .

    دوباره و دوباره از اول.

    .


    جایی رو پیدا کردم که کسی نمیتونه پیدام کنه.

  • نظرات [ ۴ ]
    • جمعه ۲۶ دی ۹۹

    .


    Hey kiddo, Don't worry. No one cares. 


    + دلم برای شنا کردن بیش از اندازه تنگ شده. برای اینکه روی آب شناور بشم یا زیرآبی برم و به نورهای کف استخر نگاه کنم. و بعد درحالی که سینه ام فشرده شده خودمو برای بلعیدن هوا به سطح برسونم.


    ++ Forget perfect, I'm trying not to be worthless.

  • نظرات [ ۳ ]
    • سه شنبه ۲۳ دی ۹۹


    برای خودم یه ماسک طلسم درست کردم تا بتونم توی گردهمایی های جنگیرها، یوکای و آیاکاشی ها شرکت کنم بدون اینکه شناخته و خورده بشم. میمونه بوی انسانی که یه کاریش میکنم. (میتونم قبلش دخل یه ضعیف شون رو بیارم و کیمونوش رو بدزدم. ) امیدوارم بتونم اونجا چیزی رو که دنبالش می گردم پیدا کنم... .

    +امروز با طعم آخرین تکه های شکلات توت فرنگی گذشت.

    ++ I don't care that much.
  • نظرات [ ۶ ]
    • يكشنبه ۲۱ دی ۹۹

    .


    از چیزهایی که داری بهترین استفاده ی ممکن رو کردی؟ مادامی که پاسخت بهش نه باشه، از این جلوتر نخواهی رفت.


    + یه مدت هم این رو تجربه کنیم، خود کار برای تو جدید نیست و ساده هم هست اما بذار ببینیم چطور پیش میره... .

  • نظرات [ ۱ ]
    • شنبه ۲۰ دی ۹۹

    .

    در راستای شنیدن اپیزود آخر ترجمه مستقل انسان خردمند توی ناوکست، یاد یه Ted ای افتادم که چند وقت پیش دیدم(لینک میشه پیداش کنم). میگفت بیاید همه ی احتمال های اختراع ها و کشف های بشری رو به شکل گوی هایی داخل یک گلدون ببینیم. گوی های سفید مربوط به اختراع های خوب، خاکستری برای اونهایی که هم جنبه های خوب داشتن و هم بد، و سیاه برای نابودی کامل. و گوی هایی طلایی هم هستن که راه حلی برای گوی های سیاه میدن. ما تا به حال گوی سیاهی از اون گلدون خارج نکردیم، از اونجایی که هم چنان وجود داریم و تمدن مون رو نابود نکردیم. اما نمی تونیم این احتمال رو ندید بگیریم که در آینده گویی سیاه بیرون نکشیم و باید خطرات هر کاری رو که انجایم میدیم خوب بسنجیم و بر پیشرفت علم نظارت کنیم، چون هیچ اختراعی رو نمیشه نااختراع کرد و از کجا معلوم گوی طلایی به موقع بیرون بیاد تا از گوی سیاه جلوگیری کنیم؟ تا حالا نزدیک ترین چیزی که بهش داشتیم انرژی هسته ای بوده که به عنوان یه گوی خاکستری، فاجعه های زیادی برای خودش به جا گذاشته. اگر این یه گوی سیاه بود یا تحت کنترل در نمیومد، احتمالا ما خودمون خودمون رو نابود کرده بودیم. این ماییم، انسان هایی خداگونه که با بی مسئولیتی روی زمین حکمرانی می کنیم و از این هم فرا تر میریم. کی میرسه که چیزی ما خدایان رو به زمین بزنه؟

    زمان خوب و نسباتا طولانی ای رو همراه ناوکست داشتم. یه کم به کارهای باقی مونده برسم و این طرف اون طرف توی چیزهای جذاب دیگه گشت بزنم، کتاب بعدی انسان خداگونه خواهد بود. 

    شاید درباره TedTalk هایی که میبینم بیشتر بگم. این ویدئوها-آدمها- علاوه بر شناخت، امیدم رو به جامعه ی بشری افزایش میدن.

    .

    شاید به نظر برسه زمانی وجود انجمن ها برای شکل گیری این نوع از ارتباط اینترنتی ما لازم بوده و الان با وجود شبکه های اجتماعی مختلف دیگه دوره شون به سر اومده، ولی چیزی که بهش فکر می کنم اینه که اتفاقا الان بهشون بیشتر نیاز داریم و خیلی از مرحله پرت شدیم. این روزها نه کاملا، ولی هر موقع که بتونم توی بهشت توی تاپیک های SNK و Supernatural نظر میدم. با اینکه به روشنی انجمن دیگه اون فعالیت رو نداره، ولی توش احساس راحتی بیشتری دارم و فضاییه که براش جایگزینی پیدا نمیشه. خیلی دیر دارم این حرف رو می زنم و بهش آگاهم اما باید می گفتمش.

    .

    برای وبلاگ موسیقی گذاشتم. نمی دونم برای همه پخش میشه یا نه، اما حجمش 2 مگه. برای همین اگر زمانی اینجا رو باز کردین، برای چند دقیقه مهمون من باشین.

    .



    I will just walk my way... .

  • نظرات [ ۳ ]
    • چهارشنبه ۱۷ دی ۹۹

    .


    ادامه بده، حتی اگر قلبت شکست... 


    + تغییرات.

  • نظرات [ ۰ ]
    • دوشنبه ۱۵ دی ۹۹

    .

    اگر این ‌شب‌ها می‌تونستم ستاره‌ها رو ببینم، حتما توی آسمون دنبال‌ اون دوتا می‌گشتم... . 

    دلم برات تنگ می‌شه ولی باید رهات کنم بری. تو آخرین تیکه از خاطراتی بودی که قلبم رو گرم می‌‌کردن.

  • نظرات [ ۲ ]
    • چهارشنبه ۱۰ دی ۹۹

    Five to Seven

    I can't blame the blood or anything. The problem's me. How far I'll go. There's sth in me that scares the hell out of me. I need to step back because I'm dangerous. 

    I see the way you look at me. Like I'm a grenade, and you're waiting for me to go off. I'm not going off. look, I might be a freak, but that's not the same as dangerous.

  • نظرات [ ۲ ]
    • سه شنبه ۹ دی ۹۹
    آرشیو مطالب
    نویسندگان