به همه ی دلایلی که پشت این اتفاق هستند فکر می کنم اما چیزی برای گفتن ندارم. تنها به این فکر کردم که دلم نمی خواهد کفن سفیدی را که در بخش بالایی کمد دیواری ام پنهان کرده ام، پایین بیاورم. نه حالا و نه هیچ وقت دیگری. 
.
این روزها بیشتر از هر چیز دیگه ای دلم می خواد بخوابم. دلم می خواد کاری که باید رو انجام بدم و بعد بخوابم تا روز بعد. من و تخت تاشوم و بالشم که روش درخت های کاج آبی داره. بخوابم و کار دیگه ای نکنم و نخوام برای کاری از خواب بیدار بشم. اما هرروز صبح بیدار میشم تا یه کار دیگه رو به سرانجام برسونم و صبر کنم روز بعدی بیاد. و روز بعدی. 
.
چایی، عسل و لیمو. فقط پای سیب کم دارم. 
.
چیزی که برای آرتیست های خفن Doodle ئه، برای من کار کامله. بُکش و راحتم کن. *تامبلرش را با عصبانیت می بندد*
.

ژوژمان ها تموم شدن و علنا دانشگاه تموم شد. فقط مونده پروژه ام و دفاعش تا کامل فارغ التحصیل بشم. 

.

به عنوان جایزه با سدریک رفتیم گوشامونو پیرسینگ کردیم. یه مرحله از "من" آنلاک شد، مرحله ی بعدی رو میذارم جایزه ی یه کار سخت دیگه. 

.

یه کم دیگه، فقط یه کم دیگه صبر کن... . 

.

اگر دوست داشتید، اینجا چنل تلگرام منه: @unbornss وقتی نمی رسم توی وبلاگ پست کنم، اونجا بیشتر فعالم. 

.

هیچ کدوم تون توی تامبلر نیستید and it shows.