توی مهِ تاریک و روشن صبح، سایه ای رو دیدم که به سمت من میومد.
یه گرگ بود.
از لای دندونهاش خون می چکید.
اروم و خیره به چشم هام جلو اومد.
خم شد و یه قلب خونی جلوی پای من گذاشت.
با سرعت برگشت.
وقتی خیلی دور شد، ایستاد، به من نگاه کرد و دوباره رفت تا محو شد.
هنوز نگاه گرگ توی ذهنم بود.
به قلب نگاه کردم.
اون گرگ کی بود؟
و این قلب برای کیه؟
خم شدم و قلب رو برداشتم.
متوجه دستهای زخمی و کثیفم شدم.
از پیرهن نازک سفیدم خون قطره قطره روی زمین میچکید.
سوراخ سیاهی درست اندازهی قلب توی سینه ام بود.
من مرده بودم.
کاش یه تیکه ابر بودم.
کمی دوردست، کنار کوهها.
سفید و خاکستری با تهمایه غروب.
به گونه ای انگشتانش را بین ساقه ها حرکت می داد که گویا سازی می نوازد.
لایه بیرونی اش بسیار آرام و ساکت بود و آنکه درون بود هیولایی بزرگ و خشمگین.
آنکه ساکت بود از چیز های کوچک لذت میبرد و طبیعت را دوست میداشت و به همه لبخند میزد.
و آنکه هولناک بود دوست می داشت همه چیز را به نابودی برساند و بعد از خشم اش در حالی که فرار میکرد اشک میریخت.
چون در بیرون با همه چیز کنار می آمد درونش آشوب به پا بود یا چون درونش در حال فوران بیرونش حتی موج هم بر نمیداشت؟ چه کسی میداند؟
هیچکدام از ما به طور کامل خودمان نیستیم.
هر کدام تکه هایی از وجود دیگران را با خود این سو و آن سو میبریم.
آسمان as-man [پهـ. asman]
1. فضای لایتناهی که منظومههای و صورتهای فلکی در آن قرار دارند.* 2. مجموعه افلاک در نظر قدما؛ سماء، سپهر. 3. هر یک از طبقات هفتگانه یا نه گانه افلاک. 4. قسمتی از فضا که مانند سرپوش بالای سر ما قرار دارد. 5. سقف، آسمانه. 6. بالا 7. آس، آسیا. 8. یکی از ایزدان. 9. روز بیست و هفتم از هر ماه شمسی.
*Caelum (لا.), Ciel (فر)