عصری که همه خواب بودن، در اتاقو بستم، چراغا رو خاموش کردم، رفتم روی تخت زیر پتو نشستم. نور سرد کمی از توی حیات خلوت میومد. مثل روتین هرروزم جیمیل رو باز کردم و بعد از حدود دو ماه دیدم ایمیل از طرف کیتسونه دارم. نمیدونم چی شد، ولی از همون بند اول ایمیل بغضم گرفت و بی صدا چندتا قطره از چشمام سر خورد. بعدش هدفون گذاشتم و پشت سر هم اهنگ گوش دادم. هری هم اومد اول کنار پام، بعد کنار پهلوم خوابید. دستمو گذاشتم روش و چشمامو بستم. همینجوری آهنگ گوش دادم و دراز کشیدم، نفس کشیدم و نرمی و گرمی زیر پوست دستم و سردی نور سفید کم روی چیزها رو حس کردم.
بابا بستری شد.
- سه شنبه ۲۰ اسفند ۹۸