چالش خط و حرف: روز یازدهم - دوباره آنیتا


Meet me in the battle field...



آنیتا با یک سری تغییر کوچیک که اصلا بر اساس داستان نیستن. نظرتون چیه؟ کسی ایده ای برای موهای آنیتا داره؟ من هنوز سر موهاش به تصمیم قطعی نرسیدم.


+ چالش امروز رو به آمایا باختم، نرسیدم قبل از 12 پستش کنم. فعلا یه پیتزا مهمونمه. تا ببینیم تا آخر چالش چند بار باید مهمونش کنم. =))

  • نظرات [ ۵ ]
    • سه شنبه ۲۱ ارديبهشت ۰۰

    چالش خط و حرف: روز دهم - باز هم آرتمیس

     

    یک سری تغییرات دیگه ایجاد کردم و کوچکترین تغییری که میبینید دلیل داره پشتش توی داستان. سلاح جدید آرتمیس چطوره؟ پیشنهاد برای لباس یا هر چیز دیگه ای؟

    جایی که آنیتا زندگی می کنه پوشیده از برف و یخه و لباس عادی مردم شامل لایه های ضخیم پارچه، پشم، چرم و خز حیوانات و شنل های سنگین میشه. آنیتا مشکلی با سرما نداره که بخواد خودش رو گرم نگه داره اما اگر لازم باشه نوع پوشش محلی رو حفظ می کنه. آرتمیس هم توان فیزیکی بالایی داره با این حال سرما روش اثر میذاره؛ هر چند نه در حدی که نتونه همراه آنیتا باشه. 
    حدسی برای داستان دارید تا اینجا؟ دوست دارم بدونم چه فکری درباره شون می کنید. 


    + هرچیز مربوط به داستان آنیتا و آرتمیس رو می تونید توی موضوعات: ARTA پیدا کنید. :>

  • نظرات [ ۶ ]
    • يكشنبه ۱۹ ارديبهشت ۰۰

    چالش خط و حرف: روز نهم - آرتمیس


    آرتمیس، از شخصیت های داستانم. قبلا اینجا دیدینش. ظاهر آرتمیس رو هم تغییر دادم. تیر و کمان هم سلاح نهاییش نیست.


    آرتمیس هم وقتی 13-14 ساله بودم متولد شده. شاید اینجا به نظر نرسه اما آرتمیس هم دختره. از بچگی همراه آنیتائه. حواس و قدرت فیزیکیش بالاست و اون هم برای جنگ آموزش دیده. دوست نداره کسی چشم هاش رو ببینه برای همین با موهاش می پوشوندشون. کسی جز آنیتا رنگ چشم هاش رو نمی دونه. رابطه اش با طبیعت خوبه و اگر وقت گیر بیاره، حتما میره به جنگل. 
    در مورد آرتمیس هم نمی تونم زیاد اطلاعات بدم. اما می دونم همگی تون عاشقش میشید. :>

  • نظرات [ ۴ ]
    • شنبه ۱۸ ارديبهشت ۰۰

    چالش خط و حرف: روز هشتم - 狐


    Kitsune

    برای تنها روباهی که توی این دنیا می شناسم.

     

    null

     

    +پست چالش امروز آمایا رو هم ببینید. کرات

  • نظرات [ ۲ ]
    • جمعه ۱۷ ارديبهشت ۰۰

    چالش خط و حرف: روز هفتم - Fearless 04

    من سخت تلاش می کنم تا دیگه کسی نباشه که بهم بگه نمی تونم انجامش بدم.

    حقیقت اینه که هیچی توی زندگی آسون نیست.


    Happy Birthday Byun Baekhyun!


    حدود سه سال پیش، زمان سختی رو گذروندم. یک زمانی بود که نمی تونستم از کسی کمک بخوام. زمانی بود که خودم باید روی پای خودم می ایستادم. توی اون دوره، بکهیون و باقی پسرهای Exo برام همسفر راهم شدن. حرف های اون ها، کیتسونه ساما و کسایی که برام اهمیت داشتن رو به دیوار زده بودم، هرروز می خوندم شون و لبخند می زدم تا بتونم ادامه بدم. از زمانی که اونها رو می شناختم زمان زیادی می گذشت اما توی اون دوره بود که فهمیدم وجودشون واقعا برام چه معنی داره. اون موقع بود که بیشتر به زندگیِ خودم نزدیک شدم، بیشتر به خودم نزدیک شدم و همین باعث شد بیشتر درک شون کنم. 

    من از گشت زدن توی K-pop لذت می برم. از این که موزیک ویدئو ها و کانسپت های مختلف رو ببینم و برای خودم تحلیل شون کنم. اما خیلی وقته که از بحث Fan بودن به اون شکل فاصله گرفتم. و زمانی که این کار رو کردم، تونستم بهتر چیزها رو ببینم. تفاوت صنعت و هنری که بهش نگاه می کردم. این روزها به فن های زیادی بر می خورم و یاد خودم میفتم. وقتی که فهمیدم کسایی که دوست شون دارم بیشتر خوشحال میشن که زندگیم رو دست بگیرم و برای خوشحالی خودم کار کنم. همون روزها بود که تصمیم گرفتم با کمک اونها بیشتر به زندگی و خودم برسم. آدم بهتری بشم، موفق بشم. اونقدری که اگر زمانی دیدم شون، به خودم افتخار کنم و باعث افتخار اونها هم بشم.

    .
    حدود دو هفته پیش پوستر City Light رو از دیوار اتاق پایین آوردم به همراه باقی چیزهایی که به دیوارها چسبونده بودم. هرچند، هنوز تیکه حرف ها به درِ کمد لباسم وصلن. و این به این معنی نیست که دیگه دوست شون ندارم یا فراموششون کردم، فقط به این معنیه که می دونم کمکم کردن و حالا وقتشه از چیزهای دیگه ای کمک بگیرم. این ها همه بخشی از راهی بودن که اومدم. انگار که یه مرحله بالاتر اومدم و همراه باهاش محیطم هم تغییر می کنه. شاید مقدار بیشتری به دونستن قدر افراد، چیزها و لحظه ها نزدیک شده باشم.


    .
    حالا، دستنبد طلسمم دستمه و دیوارها منتظرند که دوباره پرشون کنم. 

  • نظرات [ ۵ ]
    • پنجشنبه ۱۶ ارديبهشت ۰۰

    چالش خط و حرف: روز ششم - آنیتا


    آنیتا، از شخصیت هام. قبلا اینجا دیدینش. دارم روی ظاهرش کار می کنم. اینجا لباس هاش رو تغییر دادم و موهاش رو کوتاه کردم. 


    آنیتا، اسمیه که از وقتی 7-8 ساله بودم با خودم دارم. شخصیتش بعدتر وقتی 14 ساله بودم شکل گرفت و از اون موقع همراهمه. آنیتا "آندرومِدا"ی یخ و برفه. یعنی می تونه کنترل شون کنه. وقتی که خیلی کوچیک بوده، آندرومدای یخ قبلی پیداش می کنه و به عنوان جانشین خودش تمرینش میده تا برای نگهبانی و جنگ آماده بشه. معمولا بدنش سردتر از حالت معمولی انسان هاست و می تونه روی برف راه بره بدون اینکه اثری از خودش به جا بذاره.
    و چیزهایی که بعدا می فهمید. ;>

  • نظرات [ ۷ ]
    • چهارشنبه ۱۵ ارديبهشت ۰۰

    Rewind

    People come and people go. ね?

    .
    خواب برام جز مهمی از سبک زندگیه و می دونم که تاثیر مستقیمی روی کیفیت همه چیز داره. 
    .
    هری نرم ترین موجود دنیاست.
    .
    نمی دونم چی باعث میشه من رو یه راهب یا زاهد یا همچین چیزهایی ببینن. خانواده خیلی وقته به این اشاره می کنن که شبیه چنین افرادی هستم، کسایی که میرن به معابد و ریاضت می کشن. و نشستم به این فکر می کنم که اگر تونسته بودم همه ی اون کیفیت هایی که از سبک زندگیم می خوام رو اعمال کنم، اون موقع چی بهم می گفتن. الان که فکرشو می کنم لئو هم اون روزهای اول برخوردمون توی دبیرستان بهم می گفت عارف گوشه گیر. لول
    .
    دستم درد می کنه و چشمم همینطور. اما به خودم یاداوری می کنم برای چی دارم این کار رو می کنم تا ادامه بدم.
    .
    مدت خیلی زیادی طول کشید تا معنی حرف هایی که می زدم رو درک کنم. مدت زیادی طول کشید تا به حرف هایی که خودم می زدم باور پیدا کنم. 
    .
    و شاید زمانی برسه که برگردم نگاه کنم و ببینم که تمام مدت دور خودم دور می زدم. که گیج شدم، که راه رو اشتباهی رفتم. اما این راهیه که باید برم. هیچ راهی تا مقصد صاف و مسطح نیست. یادم نره. 
  • نظرات [ ۰ ]
    • چهارشنبه ۱۵ ارديبهشت ۰۰

    چالش خط و حرف: روز پنجم - waiting on a lonely star

    寂しい星を待って

    愛されたいを知ってしまった少年

    夜空を見上げたなら 今踊って

    さよならを謳って 希うまで

     

    [MV] 夜は仄か

    Eve - Night is faint

     
     
     به کشیدن دستم سمت اون نور ادامه می دم.
  • نظرات [ ۶ ]
    • سه شنبه ۱۴ ارديبهشت ۰۰

    چالش خط و حرف: روز چهارم - سوسن سفید

     

    - Lily -

    I see light at the end of this tunnel... and I'm sorry you don't. I am. But it's there. And if you come with me, I can take you to it. 

    ... So please believe in me. 


    من ته این تونل نور می بینم. و متاسفم که تو نمی بینی. واقعا هستم. اما اون اونجاست. و اگر باهام بیای، می تونم تو رو هم به اونجا ببرم. 
    ... پس بهم باور داشته باش.


    Happy Birthday Sam Winchester!

     

    دیروز تولد شخصیت موردعلاقه ام توی سوپرنچرال بود و من امروز فهمیدم. برای همین به خودم قول دادم حتما یه نقاشی ازش بکشم. واقعا کلمات کم هستن در وصف احساسی که برای این کارکتر دارم و سفری که در طی این مدت باهاش طی کردم. همراه با سم، من هم رشد کردم و خیلی وقت ها چیزهایی رو که نیاز داشتم بشنوم یا به کسی بگم، اونجا پیدا می کردم.




    + May the force be with you.

  • نظرات [ ۸ ]
    • دوشنبه ۱۳ ارديبهشت ۰۰

    چاش خط و حرف: روز سوم - 心

    دست و پاهام سردن اما قلبم توی سینه ام می تپه و تپشش رو همه جا حس می کنم.

     قوی و محکم؛ برای اینکه زنده ام.

    خاطره ی اون روز سرد در حالی که باد موهام رو به هم می ریخت و ماه بالای سرم بود از ذهنم پاک نمی شه. 

    Even now, I'm a free soul.




    تا روزی که دیگه نباشم... .

  • نظرات [ ۷ ]
    • يكشنبه ۱۲ ارديبهشت ۰۰
    آرشیو مطالب