تمام شب ها آسمان را دویده ام

دو شب پیش، با اختلاف یکی از بهترین شب های این چند وقت بود. برای برداشتن یه چیزی رفتم بالکن و شگفت زده به آسمون خیره موندم، در حالی که اشک توی چشمام و لبخند روی لب هام بود و باد سردی که مخصوص چنین زمان هاییه به موها و صورتم دست می کشید. هوا بعد از یه بارون طولانی و شدید تمیز شده بود و یه آسمون سرمه ای زیبا با ابرهای گذری جلوم قرار داشت. برای شهری مثل تهران، موهبت حساب میشه. همیشه منو شگفت زده می کنن، سیریوسم که آبی می تپه و شکارچی که با سگش دنبال خرگوش می گرده. از زمستون دو سال پیش تا به الان که زمان عزیمت این گروه جست و جوئه، دیگه ندیده بودم شون. بعد از اینکه با نور درخشان توی قفس سینه ام خوب نگاهشون کردم و دستمو برای رسیدن به سیریوس به سمت هیچ کجا کشیدم، به دنبال سه پایه و دوربین توی خونه دویدم و تا حدود نیم ساعت بعد همونجا ایستادم و عکس گرفتم. 

اون شب همه ی عکس ها رو ویرایش کردم و صورت های فلکی رو بهشون اضافه کردم تا اینجا بذارم و چیزی رو که میتونم ساعت ها بهش خیره بشم به بقیه نشون بدم، حتی اگر آلودگی نوری مانعم باشه. اما بیان سر سازش باهام نداشت و برخلاف همه ی ذوق دست اولی که داشتم، تا امروز ظهر برام باز نشد. با دیرکرد، اول عکس های عادی رو میذارم و بعد عکس های راهنما. حجم میانگین عکس ها 3 تا 4 مگه، صبور باشید. نور صفحه رو هم زیاد کنید.

عکس ها با راهنما:

در اولین نگاه میشه سیریوس، شباهنگ، درخشان ترین ستاره ی شب رو دید که توی صورت فلکی سگ بزرگ قرار داره و بعد کمربند سه تایی شکارچی رو. بین این دوتا خرگوش هست، پشت سرشون تک شاخ و عقب تر سگ کوچیک. یه شگفتی دیگه که این صحنه داره، مشخص بودن سحابی شکارچی ئه کنار پای عقبش! اینجا و اینجا عکس های اصلی این سحابی رو ببینید.

یه عکس کامل از شکارچی و کمان زیباش، بخشی از پاهای دوپیکر یا دوقلوها، تقریبا کل صورت فلکی گاو و رودی که کنار شکارچی و سگش در جریانه. خوبی سیریوس و شکارچی اینه که حتی اگر هوا آلوده باشه، اون قدر پرنور هستن که زود شناخته بشن.

یه عکس دیگه از همین قسمت که بدن دوپیکر بهتر دیده میشه. 

حدود یک ساعت بعد که همگی توی آسمون جا به جا شدن، میشه صورت فلکی سگ بزرگ رو کامل دید. صورت فلکی کشتی دُم هم بالا اومده. 

اینجا مسیر جوی بیشتر معلومه. بالاش هم گاو و شکارچی هستن. توی صورت فلکی گاو خوشه پروین دیده میشه اما من اون شب نتونستم ازش عکس بگیرم. 

به عنوان آخر این ماجراجویی، این رو ببینید که آخر سال 2018 گرفتم. این رو با کیفیت و حجم اصلی میذارم که لذت ببرید. دیگه فکر کنم بتونین خیلی از صورت های فلکی رو توش تشخیص بدین. نه؟ خوشه ی پروین هم اون بالا سمت راست هست.

.

قرارمون زیر آسمون پر از ستاره ی چشمک زن، اونجا که فرای زمان و مکانه، منتظرم بمون تا هم دیگه رو ملاقات کنیم. ^^

  • نظرات [ ۱۲ ]
    • سه شنبه ۱۴ بهمن ۹۹

    Optimistic Nihilism

    پلک‌هات رو برای یک ثانیه ببند و باز کن. 

    زندگی تو توی تاریخ بی‌نهایت جهان همینقدر بود. 

    Born from the universe,

    We're only here for just a moment in the light. 

  • نظرات [ ۳ ]
    • پنجشنبه ۹ بهمن ۹۹

    جست و جو گر

    استاد امروز زمان ژوژمان گفت: "می دونی نقطه قوت کارت چیه؟" بدون پاسخ به صفحه گوشی خیره شدم. "توی کارهات جست و جو دیده میشه. بهم یه قولی میدی؟ همینطوری به جست و جوت ادامه بده."
    .
    این سرنوشت ما خواهد بود یا اراده مان؟ 
    فرای این افق چه چیزی را پیدا خواهیم کرد؟
     
     
    I'm collecting the pieces of myself that I threw away.
  • نظرات [ ۰ ]
    • سه شنبه ۷ بهمن ۹۹

    .

     

    Don't lose yourself.

  • نظرات [ ۰ ]
    • سه شنبه ۳۰ دی ۹۹

    '

    I'm an apostrophe,

    Just a symbol to remind you there's more to see.

  • نظرات [ ۰ ]
    • جمعه ۲۶ دی ۹۹

    .

    دست نزن. به زخمت دست نزن بگذار خوب بشه. اون یه زائده نیست که بخوای جداش کنی، بخشی از توئه. هرچقدر بیشتر تلاش کنی بکنیش، مدت طولانی تری باقی میمونه و جای عمیقی به جا میذاره. به زخم هات دست نزن، بگذار زمان خوب شون کنه. بگذار که التیام پیدا کنی.

    .

    دوباره و دوباره از اول.

    .


    جایی رو پیدا کردم که کسی نمیتونه پیدام کنه.

  • نظرات [ ۴ ]
    • جمعه ۲۶ دی ۹۹

    .


    Hey kiddo, Don't worry. No one cares. 


    + دلم برای شنا کردن بیش از اندازه تنگ شده. برای اینکه روی آب شناور بشم یا زیرآبی برم و به نورهای کف استخر نگاه کنم. و بعد درحالی که سینه ام فشرده شده خودمو برای بلعیدن هوا به سطح برسونم.


    ++ Forget perfect, I'm trying not to be worthless.

  • نظرات [ ۳ ]
    • سه شنبه ۲۳ دی ۹۹


    برای خودم یه ماسک طلسم درست کردم تا بتونم توی گردهمایی های جنگیرها، یوکای و آیاکاشی ها شرکت کنم بدون اینکه شناخته و خورده بشم. میمونه بوی انسانی که یه کاریش میکنم. (میتونم قبلش دخل یه ضعیف شون رو بیارم و کیمونوش رو بدزدم. ) امیدوارم بتونم اونجا چیزی رو که دنبالش می گردم پیدا کنم... .

    +امروز با طعم آخرین تکه های شکلات توت فرنگی گذشت.

    ++ I don't care that much.
  • نظرات [ ۶ ]
    • يكشنبه ۲۱ دی ۹۹

    .


    از چیزهایی که داری بهترین استفاده ی ممکن رو کردی؟ مادامی که پاسخت بهش نه باشه، از این جلوتر نخواهی رفت.


    + یه مدت هم این رو تجربه کنیم، خود کار برای تو جدید نیست و ساده هم هست اما بذار ببینیم چطور پیش میره... .

  • نظرات [ ۱ ]
    • شنبه ۲۰ دی ۹۹

    .

    در راستای شنیدن اپیزود آخر ترجمه مستقل انسان خردمند توی ناوکست، یاد یه Ted ای افتادم که چند وقت پیش دیدم(لینک میشه پیداش کنم). میگفت بیاید همه ی احتمال های اختراع ها و کشف های بشری رو به شکل گوی هایی داخل یک گلدون ببینیم. گوی های سفید مربوط به اختراع های خوب، خاکستری برای اونهایی که هم جنبه های خوب داشتن و هم بد، و سیاه برای نابودی کامل. و گوی هایی طلایی هم هستن که راه حلی برای گوی های سیاه میدن. ما تا به حال گوی سیاهی از اون گلدون خارج نکردیم، از اونجایی که هم چنان وجود داریم و تمدن مون رو نابود نکردیم. اما نمی تونیم این احتمال رو ندید بگیریم که در آینده گویی سیاه بیرون نکشیم و باید خطرات هر کاری رو که انجایم میدیم خوب بسنجیم و بر پیشرفت علم نظارت کنیم، چون هیچ اختراعی رو نمیشه نااختراع کرد و از کجا معلوم گوی طلایی به موقع بیرون بیاد تا از گوی سیاه جلوگیری کنیم؟ تا حالا نزدیک ترین چیزی که بهش داشتیم انرژی هسته ای بوده که به عنوان یه گوی خاکستری، فاجعه های زیادی برای خودش به جا گذاشته. اگر این یه گوی سیاه بود یا تحت کنترل در نمیومد، احتمالا ما خودمون خودمون رو نابود کرده بودیم. این ماییم، انسان هایی خداگونه که با بی مسئولیتی روی زمین حکمرانی می کنیم و از این هم فرا تر میریم. کی میرسه که چیزی ما خدایان رو به زمین بزنه؟

    زمان خوب و نسباتا طولانی ای رو همراه ناوکست داشتم. یه کم به کارهای باقی مونده برسم و این طرف اون طرف توی چیزهای جذاب دیگه گشت بزنم، کتاب بعدی انسان خداگونه خواهد بود. 

    شاید درباره TedTalk هایی که میبینم بیشتر بگم. این ویدئوها-آدمها- علاوه بر شناخت، امیدم رو به جامعه ی بشری افزایش میدن.

    .

    شاید به نظر برسه زمانی وجود انجمن ها برای شکل گیری این نوع از ارتباط اینترنتی ما لازم بوده و الان با وجود شبکه های اجتماعی مختلف دیگه دوره شون به سر اومده، ولی چیزی که بهش فکر می کنم اینه که اتفاقا الان بهشون بیشتر نیاز داریم و خیلی از مرحله پرت شدیم. این روزها نه کاملا، ولی هر موقع که بتونم توی بهشت توی تاپیک های SNK و Supernatural نظر میدم. با اینکه به روشنی انجمن دیگه اون فعالیت رو نداره، ولی توش احساس راحتی بیشتری دارم و فضاییه که براش جایگزینی پیدا نمیشه. خیلی دیر دارم این حرف رو می زنم و بهش آگاهم اما باید می گفتمش.

    .

    برای وبلاگ موسیقی گذاشتم. نمی دونم برای همه پخش میشه یا نه، اما حجمش 2 مگه. برای همین اگر زمانی اینجا رو باز کردین، برای چند دقیقه مهمون من باشین.

    .



    I will just walk my way... .

  • نظرات [ ۳ ]
    • چهارشنبه ۱۷ دی ۹۹
    آرشیو مطالب