That's Okay
Sometimes we cry, sometimes we laugh
We expect things and get hurt
We flutter in exitement again and become dulled
Just do what your heart pleases
-Do Kyungsoo
Sometimes we cry, sometimes we laugh
We expect things and get hurt
We flutter in exitement again and become dulled
Just do what your heart pleases
-Do Kyungsoo
من از بدتر از این اوضاع هم رد شدم، از این هم رد میشم.
فقط باید تحمل کنم.
I have named the roofs
I have named the skies.
Now I know
The names of all the roofs
The names of all the skies.
And by the pond full of sunshine and doves
I stand still
Hiding your name
So that all the names call you.
-Zia Movahed
و بالاخره به صفحات آخر بولت ژورنالم رسیدیم.
چون تا 10 ام درگیر امتحانا بودم و 11 ام داشتم کارا رو راست و ریست میکردم و خود بولت ژورنال رو درست میکردم، تقویم تیرم از 12 ام شروع میشه.
___________________تیر___________________
حالا که همه ی این بولت ژورنال رو دیدین، بگین نظرتون چی بود؟ مشتاق شدین خودتون هم امتحان کنین؟
خب، این هم عکس های فروردین و اردیبهشت.
_______________________فروردین_______________________
_______________________اردیبهشت_______________________
صفحه ی مربوط به روزها و برنامه ی روزانه ام تا خرداد شبیه به هم دیگه اس، برای همین دیگه نذاشتم.
اردیبهشت و خرداد هم به خاطر خیلی از دلایل، از جمله جمع کردن وسایلم برای اثاث کشی، Habit Tracker ندارن.
فکر میکنم و فکر میکنم و فکر میکنم و وقتی در نهایت یک جمله به ذهنم میرسه که بتونم به عنوان یه چیز جالب در خور شنیدن تلقی اش کنم، با گفتنش در دم احساس پشیمونی می کنم. تا قبل از گفتنش هم به نظر اونقدر قابل توجه نمیومد اما حتی بعد از گفتنش بیشتر حس میکنم که نباید می گفتم. یک عالمه جعبه توی ذهنم شناورن که تلاش میکنم یکی شون رو به چنگ بیارم و محتویانش رو تعریف کنم اما منصرف میشم. آیا اونها واقعا میخوان بهش گوش بدن؟ این خسته کننده نیست؟ بعدش چه فکری میکنن؟ دوست دارم من هم حرف بزنم و بهش گوش بدن اما... نگاهشون کن که چقدر خوب صحبت میکنن و بقیه هم جواب میدن. اون بار چیزی گفتم و اون وسط حرفم پرید بدون اینکه توجهی بهش بکنه. یا سرش رو برگردوند انگار نه انگار که من هم دارم بعد از بیست دقیقه کلنجار رفتن درباره چیزی جز معاشرت های روزانه صحبت می کنم. اصلا متوجه میشن دارم از چی صحبت میکنم؟ با همه ی اینها بعضی چیزها رو میگم و بعضی ها رو نمیگم و گاهی به نظر میرسه اصلا ایده های جذابی نبودند. شاید اونقدر برای چیزی تعریف کردن آدم جالبی نیستم. یا شاید هم این مسئله ها بیش از حد ساده ان. میتونم گوش بدم و بخندم. نمیدونم. احساس میکنم صدایی ندارم. فریاد میزنم ولی چیزی از حنجره ای که بهش چنگ میزنم بیرون نمیاد. دلم میخواد صدا داشته باشم. دوست دارم داستان تعریف کنم. اما حس سرخوردگی زودتر از هرچیزی سراغم میاد. حتی الان که میخوام این رو پست کنم. من همه رو ناامید میکنم. بذار بکنم! بیش تراز این نمیتونم نگهش دارم.
توی پست قبل یه چیزهایی درباره بولت ژورنال گفتم و جلد و مقدمه ی دفتر خودم رو نشونتون دادم. امروز صفحه های اسفند رو براتون میذارم.
روی عکس ها بزنید تا با کیفیتشون رو نمایش بده.
____________________________اسفند____________________________
اون قسمت New taste قرار بود غذاها و خوراکی های جدیدی که میخورم رو بنویسم توش به همراه نظرم نسبت بهشون و اسم کافه/رستورانش. درسته کمتر جایی رفتم ولی بازم هم به کل فراموش کردم نقشه این بود چیزهای جدید امتحان کنم نه همون قدیمی ها رو! برای همین هنوز خالیه.
ok. دستم درد گرفت. این شبکه های اجتماعی خیلی آسون کردن به اشتراک گذاشتن رو!
خب! میخوام بهتون بولت ژورنالم رو نشون بدم.
Bullet Journalچیه؟ یه دفتر/دفترچه اس در واقع. سر رسید ها رو یادتونه؟ توش کارهایی که باید توی روزهای مختلف انجام میدادید رو مینوشتید یا تولد ها و مراسم ها و غیره رو یادداشت می کردید. خب حالا این تصور رو منهدم کنید! بولت ژورنال هرچیزیه که میتونسته باشه! ترکیبی از تقویم، سررسید، اسکرپ بوک، دفتر نقاشی، دفتر یادداشت، دفتر خاطرات و ... اس. ما برای همه اینا یه دفتر جدا داشتیم، اما دیگه نداریم، همه چیز توی یه دفتر همه فن حریف. مهم ترین ویژگیش اینه که خیلی شخصی سازی شده است. هرکس هرطوری که دلش میخواد و باهاش راحته می سازدش، برنامه میریزه و پرش میکنه. من این ویژگیش رو خیلی دوست دارم، احساس این رو میده که دارم به خودم نگاه میکنم. البته من دفترم رو خریدم، بعضی ها خودشون حتی دفتر رو میسازن یعتی کاغذهای مناسب رو به هم وصل میکنن و جلد میسازن و ... . این برای من که برای هرچیزی یه دفترچه جدا داشتم و کلی خنزر پنزر برای استفاده، خیلی ایده ی قشنگی بود. البته هنوز فکرها و یادداشت هام رو توی یه دفترچه جدا می نویسم ولی شاید وقتی برگه های این بولت ژورنالم تموم شد، اینا رو هم توی دفتر جدید ادامه بدم و شاید بخش های جدیدی هم بهش اضافه کنم.
به نظرتون جالب بود؟ حالا توی پست های آینده ماه به ماه عکس هاش رو میذارم. من از اسفند سال پیش شروع کردم و بیشتر از چیزی که فکرشو میکردم وقت گیر بود. اما همین قدر هم جذابیتش رو بیشتر کرده بود. به هرجهت برنامه ریختن هم فرایندی نیست که سریع تموم شه.
اگر عکس ها یه کم درست حسابی نیستن متاسفم. شرایط خیلی خوبی فراهم نبود ولی دلم میخواست زودتر باهاتون به اشتراک بذارم!
_______________________________خود دفتر و مقدمه اش_______________________________