دارم یه هیولا درون خودم پرورش میدم.
.
هنوز حتی وارد بازی هم نشدم که بخوام نگران برد و باخت باشم.
.
4:31 am
هری بیدارم کرده تا باهاش بازی کنم.
صدای رعد میاد.
آسمون پوشیده از ابره.
با این فکر که داره بارون میاد خوابیدم و با همون احساس هم بیدار شدم.
.
چگونه با تیری در شکم و در حال خون ریزی به زندگی ادامه دهیم؟