Grave of the fireflies
زمان یکی از حملات هوایی به ژاپن طی جنگ جهانی دوم، سیتا و خواهر کوچکترش ستسوکو از مادرشون جدا میشن و به پناهگاه میرن. وقتی برمیگردن، شهر کاملا نابود شده. اونا به مدرسه که محل کمک رسانی شده میرن تا مادر رو پیدا کنن اما تمام بدن مادرشون سوخته و به سختی زندهاس. چیزی نمیگذره که مادره میمیره و همراه باقی جنازهها سوزونده میشه. سیتا تمام مدت ساکت میمونه و چیزی به خواهرش از این جریان نمیگه و حتی گریه نمیکنه. اونا به خونهی یکی از فامیلهاش توی یه شهر نزدیک میرن. اون خانم، بعد از اینکه میفهمه مادر مرده و از پدر هم خبری نیست، کم کم روی بد نشون بچهها میده. غذا براشون کم میکشه، دائم از لطفهاش میگه و سیتا رو سرزنش میکنه که به جنگ نمیره. سیتا کمی پول از حساب مادر توی بانک برمیداره و با خواهرش به یه پناهگاه خالی اون اطراف میرن. اونجا با وسایلی که از قبل داشتن و وسایل کمی که خریده، شرایط زندگی کردن رو میسازه. اما یه پناهگاه توی زمان جنگ، جای خوبی برای بچههای بیسرپرست که نمیتونن حتی غذا بدزدن و مریض شدن نیست.
مدفن کرمهای شب تاب، یک گوشه از دردهای ناشی از جنگ رو نشون میده و شاید پر درد ترینش رو. اونقدر درد توش هست که احساس کنی از اندوه و خشم پر شدی. بمبهایی که مثل نقطههای قرمز یه کپه آتیش فرو میریزن و همه جا رو نابود میکنن، صدای آژیر که خبر از مرگ و لرزیدن بچهها میده، جسدهایی که هرجا دیده میشن، از صحنههای متداول این انیمه هستن.
اما اینا باعث این نمیشن که قلبتون فشرده بشه. سیتا به عنوان برادر بزرگتر همه جا ستسوکو رو به دوش میکشه. از همهی توانش برای راحت بودن اون استفاده میکنه، مجبور شده توی چند روز بزرگ بشه و نذاره این چیزی که دنیاش، شادیهاش، پدر مادرش رو ازش گرفته، ستسوکو رو هم ببلعه. اونها بچهان، و بچهها همیشه راهی برای شادی پیدا میکنن. سراسر انیمه، کنار پلانهای ناراحت کنندهاش، صدای خنده های یه دختر بچه میاد... دختری که الان تنها شادیش برادرشه و براش دیگه مهم نیست توی چه شرایطی باشه، اینکه با هم باشن رو به هر چیزی ترجیح میده. و چقدر این نحوهی دیده شدن دنیایی که توش وجود دارن از نگاه آدمهای بزرگ و بچهها متفاوته.
این انیمه رو از روی داستانی ساختن که نویسنده زندگی خودش رو شرح داده و این رو برای عذرخواهی از روح خواهرش که به خاطر سوتغذیه در طی جنگ مرده، نوشته.