۱۷ مطلب در تیر ۱۳۹۸ ثبت شده است

48

خب، این هم عکس های فروردین و اردیبهشت.

_______________________فروردین_______________________

IMG_20190703_182615.jpg IMG_20190703_182624.jpg IMG_20190703_182654.jpg

IMG_20190703_182706.jpg

_______________________اردیبهشت_______________________

IMG_20190703_182719.jpg IMG_20190703_182731.jpg

صفحه ی مربوط به روزها و برنامه ی روزانه ام تا خرداد شبیه به هم دیگه اس، برای همین دیگه نذاشتم.
اردیبهشت و خرداد هم به خاطر خیلی از دلایل، از جمله جمع کردن وسایلم برای اثاث کشی، Habit Tracker ندارن.

  • نظرات [ ۲ ]
    • يكشنبه ۱۶ تیر ۹۸

    52

    فکر میکنم و فکر میکنم و فکر میکنم و وقتی در نهایت یک جمله به ذهنم میرسه که بتونم به عنوان یه چیز جالب در خور شنیدن تلقی اش کنم، با گفتنش در دم احساس پشیمونی می کنم. تا قبل از گفتنش هم به نظر اونقدر قابل توجه نمیومد اما حتی بعد از گفتنش بیشتر حس میکنم که نباید می گفتم. یک عالمه جعبه توی ذهنم شناورن که تلاش میکنم یکی شون رو به چنگ بیارم و محتویانش رو تعریف کنم اما منصرف میشم. آیا اونها واقعا میخوان بهش گوش بدن؟ این خسته کننده نیست؟ بعدش چه فکری میکنن؟ دوست دارم من هم حرف بزنم و بهش گوش بدن اما... نگاهشون کن که چقدر خوب صحبت میکنن و بقیه هم جواب میدن. اون بار چیزی گفتم و اون وسط حرفم پرید بدون اینکه توجهی بهش بکنه. یا سرش رو برگردوند انگار نه انگار که من هم دارم بعد از بیست دقیقه کلنجار رفتن درباره چیزی جز معاشرت های روزانه صحبت می کنم. اصلا متوجه میشن دارم از چی صحبت میکنم؟ با همه ی اینها بعضی چیزها رو میگم و بعضی ها رو نمیگم و گاهی به نظر میرسه اصلا ایده های جذابی نبودند. شاید اونقدر برای چیزی تعریف کردن آدم جالبی نیستم. یا شاید هم این مسئله ها بیش از حد ساده ان. میتونم گوش بدم و بخندم. نمیدونم. احساس میکنم صدایی ندارم. فریاد میزنم ولی چیزی از حنجره ای که بهش چنگ میزنم بیرون نمیاد. دلم میخواد صدا داشته باشم. دوست دارم داستان تعریف کنم. اما حس سرخوردگی زودتر از هرچیزی سراغم میاد. حتی الان که میخوام این رو پست کنم. من همه رو ناامید میکنم. بذار بکنم! بیش تراز این نمیتونم نگهش دارم.

  • نظرات [ ۰ ]
    • شنبه ۱۵ تیر ۹۸

    51

    She's watching.

  • نظرات [ ۰ ]
    • شنبه ۱۵ تیر ۹۸

    47

    توی پست قبل یه چیزهایی درباره بولت ژورنال گفتم و جلد و مقدمه ی دفتر خودم رو نشونتون دادم. امروز صفحه های اسفند رو براتون میذارم.

    روی عکس ها بزنید تا با کیفیتشون رو نمایش بده.

    ____________________________اسفند____________________________

    IMG_20190703_182312.jpg IMG_20190703_182322.jpg IMG_20190703_182346.jpg

    IMG_20190703_182412.jpg IMG_20190703_182451.jpg IMG_20190703_182502.jpg

    IMG_20190703_182514.jpg IMG_20190703_182522.jpg IMG_20190703_182537.jpg

    IMG_20190703_182548.jpg IMG_20190703_182558.jpg IMG_20190703_182606.jpg

    اون قسمت New taste قرار بود غذاها و خوراکی های جدیدی که میخورم رو بنویسم توش به همراه نظرم نسبت بهشون و اسم کافه/رستورانش. درسته کمتر جایی رفتم ولی بازم هم به کل فراموش کردم نقشه این بود چیزهای جدید امتحان کنم نه همون قدیمی ها رو! برای همین هنوز خالیه.

    ok. دستم درد گرفت. این شبکه های اجتماعی خیلی آسون کردن به اشتراک گذاشتن رو!

  • نظرات [ ۴ ]
    • جمعه ۱۴ تیر ۹۸

    46

    خب! میخوام بهتون بولت ژورنالم رو نشون بدم.

    Bullet Journalچیه؟ یه دفتر/دفترچه اس در واقع. سر رسید ها رو یادتونه؟ توش کارهایی که باید توی روزهای مختلف انجام میدادید رو مینوشتید یا تولد ها و مراسم ها و غیره رو یادداشت می کردید. خب حالا این تصور رو منهدم کنید! بولت ژورنال هرچیزیه که میتونسته باشه! ترکیبی از تقویم، سررسید، اسکرپ بوک، دفتر نقاشی، دفتر یادداشت، دفتر خاطرات و ... اس. ما برای همه اینا یه دفتر جدا داشتیم، اما دیگه نداریم، همه چیز توی یه دفتر همه فن حریف. مهم ترین ویژگیش اینه که خیلی شخصی سازی شده است. هرکس هرطوری که دلش میخواد و باهاش راحته می سازدش، برنامه میریزه و پرش میکنه. من این ویژگیش رو خیلی دوست دارم، احساس این رو میده که دارم به خودم نگاه میکنم. البته من دفترم رو خریدم، بعضی ها خودشون حتی دفتر رو میسازن یعتی کاغذهای مناسب رو به هم وصل میکنن و جلد میسازن و ... . این برای من که برای هرچیزی یه دفترچه جدا داشتم و کلی خنزر پنزر برای استفاده، خیلی ایده ی قشنگی بود. البته هنوز فکرها و یادداشت هام رو توی یه دفترچه جدا می نویسم ولی شاید وقتی برگه های این بولت ژورنالم تموم شد، اینا رو هم توی دفتر جدید ادامه بدم و شاید بخش های جدیدی هم بهش اضافه کنم.

    به نظرتون جالب بود؟ حالا توی پست های آینده ماه به ماه عکس هاش رو میذارم. من از اسفند سال پیش شروع کردم و بیشتر از چیزی که فکرشو میکردم وقت گیر بود. اما همین قدر هم جذابیتش رو بیشتر کرده بود. به هرجهت برنامه ریختن هم فرایندی نیست که سریع تموم شه.

    اگر عکس ها یه کم درست حسابی نیستن متاسفم. شرایط خیلی خوبی فراهم نبود ولی دلم میخواست زودتر باهاتون به اشتراک بذارم!

    _______________________________خود دفتر و مقدمه اش_______________________________

    IMG_20190703_182157.jpg IMG_20190703_182213.jpg IMG_20190703_182225.jpg

  • نظرات [ ۳ ]
    • پنجشنبه ۱۳ تیر ۹۸

    43

    شنیده بودم استادیه که سخت نمره میده. برای همین اول ترم با خودم قرار گذاشته بودم من اون کسی باشم که ازش 20 میگیره. توی یه درسش، تاریخ و زیبایی شناسی نقاشی ایرانی 2، موفق نشدم و 16 و نیم گرفتم چون از جهت روانی توی موقعیت خوبی نبودم اما اشکالی نداره، جاش چیز دیگه ای یاد گرفتم. توی اون یکی درس، تجزیه و تحلیل و نقد آثار تجسمی که خودم بیشتر دوستش داشتم و جذاب تر بود نمره کامل گرفتم. میشه گفت با معیار خودم موفق شدم.

    چاپ دستی 2 هم 19 شدم که از انتظارم بالاتر بود، اما نمره اش برام اونقدری مهم نبود. چاپ اچینگ، آخرین کارمون رو، اونقدر دوست داشتم که به همه چی می ارزید.

    با این اوصاف، باید برم جشن بگیرم. 

  • نظرات [ ۲ ]
    • جمعه ۷ تیر ۹۸

    42

    ساعت سه بود. از کارگاه بیرون اومدم، روی صندلی خاکی کنار در بزرگ آهنیش نشستم و پاهای خسته ام رو روی هم انداختم. به دیوار رو به رو خیره شدم در حالی که سرم گیج میرفت و چشم هام قابلیت متمرکز شدن روی یه نقطه رو نداشتن و دائم از نقطه ای به ای دیگه سر میخوردن.

    تلاشم رو میکردم حتی اگر نتیجه نمی‌داد. ادامه دادم و ادامه دادم و ادامه دادم...

    پ.ن: در همون لحظه های اخر یکی از بچه‌هامون با یه کیسه بستنی برگشت و حس کردم سوختگی های روز گرمی که گذرونده بودم اروم اروم خنک شدن. 

  • نظرات [ ۰ ]
    • دوشنبه ۳ تیر ۹۸
    I'm a beast, I'm a monster,
    a savage; and any other
    metaphor the culture can
    imagine, and I've got a caption
    for anybody asking; that is
    I'm feeling fucking fantastic.
    آرشیو مطالب