توی زندگیم اونقدر هم به دنبال هدف خاصی نبودم. قبلا هم اینجا نوشتم که مشکلم در واقع بی‌هدف بودنه و چیزی نیست که من رو اونقدر دنبال خودش بکشونه. می‌تونم بگم هدفم، پیدا کردن هدف بود (هست؟). به خودم می‌گم اگر یک روز اون هدف رو پیدا کنم، از همه چیزم براش مایه می‌‌گذارم و همه تلاشم رو براش می‌کنم (واقعا؟). هنوز که پیداش نکردم. با این وجود، چیزهایی بوده خواستم یا به سمت‌شون متمایل بودم. فکر می‌کنم برای کسی مثل من، همین که تونستم خودم رو نزدیک و توی مسیرشون نگه‌دارم و دستاوردهایی داشته باشم، به اندازه کافی خوب بوده. شاید همه تلاشم رو نکرده باشم؛ ولی در همون حد که می‌خواستم‌شون، براشون تلاش کردم. حالا چه فایده داره این آدم، خودش رو با بقیه مقایسه کنه؟ اگر قرار باشه تغییری هم اتفاق بیفته توی کسی که هستم، یک شبه نمیفته. تنها کاری که می‌تونم بکنم، همینه که باز خودم رو با چیزهایی که جذبم می‌کنند در ارتباط نگه‌دارم و پیش برم. شاید یک روز، من هم اون هدفم رو پیدا کردم. شاید هم نکردم. بالاخره راه همینه، حالا یا یه کم بالاتر، یا یه کم اونورتر. شاید هم رفتم و نبود، هنوز که پا دارم.



+ این هفته که تموم بشه، سیگار سوم رو می‌خرم. دیگه وقتش رسیده.