امروز بعد از چند ماه برای یک مدت کوتاهی حس کردم همه اتفاقاتی که افتاده، مال یه زمان خیلی خیلی دوره. انگار بالاخره تونسته بودم درک کنم زخم جدایی‌مون به تازگی قبل نیست. 

.

دیشب خواب دیدم بهم پیام دادی. خواب دیدم مثل من گیج و سردرگم و دلتنگی. توی خواب قرار بود هم دیگه رو ببینیم. یادته وقتی دبیرستانی بودم و از خواب‌هام برات تعریف می‌کردم؟ و‌قتی از خوابی می‌گفتم که تو توش بودی، می‌گفتی حست رو درست فهمیدم با اینکه در واقعیت نشونم ندادی؟ کاش هنوزم به اینکه خواب‌هام درستن باور داشتم. بیشتر امیدوارم از آخرین باری که چنین حسی داشتی، خیلی گذشته باشه. امیدوارم زخم تو خیلی زودتر از من کمرنگ شده باشه. 

.

یادم رفت قرار بود سیگار بگیرم. فردا یکی می‌خرم.