دیروز آمایا رو دیدم. میگفت: «به نظر میرسه از خودت راضیتری.» جواب دادم: «آره، این روزها کمتر از خودم بدم میاد.» و همهاش به خاطر کمیکه. اینکه میتونم ساعتها بشینم و کار کنم، خیلی روم تاثیر گذاشته. بعدتر داشتیم کارهای قدیمیم رو از وقتی راهنمایی بودم تا میانههای دانشگاه نگاه میکردیم. یه چیز توش خیلی واضح بود: هر موقع به جایی رسیده بودم که داشتم خوب پیش میرفتم، یک دفعهای رها کرده بودم. از پاک کردن حساب اینستاگرام و کانال تلگرام بگیر، تا ادامه ندادن کلاسهایی که با شوق و ذوق شروعشون کرده و براشون هزینه داده بودم. اغلب تا یک نقطهای پیش رفته بودم و بعد سقوط. حالا دوباره خودت رو بکش بالا. همه چیزهایی که دوست داشتی و خوشحالت میکردن رو رها کن و دوباره از قعر سینه خیز بیا جایی که بودی. چرا فقط نمیتونستم ادامه بدم؟ چرا اینقدر به خودم باور نداشتم که راهم رو ول نکنم؟ چرا اینقدر خودم رو دور انداختم؟
دارم یک مسابقه شرکت میکنم و توی دوتا تیم هستم. اون روزی به نویسندهی تیم میگفتم: «با اینکه دارم از همه جهات به چالش کشیده میشم؛ خوشحالم. ترس کمتری دارم و اشتیاق دارم ببینم کارمون آخر سر چطور میشه. خوشحالم کار تیمی رو امتحان کردم.» به نظر میرسه بیشتر به خودم باور پیدا کردم که میتونم، توانش رو دارم که یک کار (الان دوتا کار) رو شروع کنم و به مسابقه برسونمش. یادم میاد چندسال پیش میخواستم با لئو یه مسابقه کمیک دیگه شرکت کنم و از هفته بعدش که صحبت کردیم، دیگه نتونستم هیچ کاری کنم. خودم رو تحقیر و شماتت میکردم که هنوز نمیتونم یه کاری رو شروع کنم! نمیتونم مسابقه شرکت کنم! دائم کنار لئو احساس شرمندگی میکردم. یا اون سری که دیزاتن برگزار شد و کیتسونه ساما انتظار داشت من هم توش شرکت کنم اما شرکت نکردم. ترسیدم.
میدونی... توی ترم پیشرفته فهمیدم که فقط براش آماده نبودم. اون زمان، براش آماده نبودم. میدونستم کمیک چیه؛ ولی هیچ آموزشی ندیده یودم. با کارش آشنا نبودم. از فضا و مراحلش چیزی نمیدونستم. کسی رو نداشتم راهنماییم کنه. همهی بار رو میخواستم خودم به دوش بکشم؛ چون نهایتا لئو هم از من کمتر میدونست. اما الان فرق میکنه. الان به لطف دوره کمیک و همه کسایی که به خاطرش ملاقات کردم، آمادهترم. میدونم دارم چیکار میکنم. میدونم با هر سطح مهارتی که دارم، میتونم روی یه داستان کار کنم، مثل بقیه مسابقه شرکت کنم و کار بفرستم. اعتماد بیشتری به خودم پیدا کردم. آره، از خودم راضیترم.