دوباره سرم رفته زیر آب. بعد از دو روز دوباره توی تخت خودم دراز کشیدم و حالم از خودم به هم میخوره. این چند وقت به شدت از خودم بیزارم و وقتی خونه باشم، حسم قویتره. دائم فکر میکنم اون کسی که بقیه فکر میکنند نیستم و الان دیگه دستم رو میشه. دلم نمیخواد تا یک مدت طولانی چشمم به دانشگاه بیفته اما تازه ترم سومه. حرف میزنم و حرف میزنم در حالی که بهتره دهنم رو بسته نگه دارم. اخیرا کارهایی رو که به بقیه گفتم، انجام ندادم و دیگه ددلاین و تقویم تاثیری روم نداره. ورزش رو کنار گذاشتم و نمیتونم خودم رو بکشونم که یک نرمش کوچیک داشته باشم. خیلی وقت بود دیگه اضطراب اجتماعی نداشتم اما فکر میکنم مقداریش برگشته. صداهای توی سرم خیلی بلند شدند. انگار ذهنم از اون حالت پایداری که براش ایجاد کرده بودم خارج شده و حالا هر کاری میکنم نمیتونم دوباره به اون حالت برش گردونم. نمیتونم دوباره روی آب شناور بشم.