چهار سال پیش امروز رو با عنوان "اولین درامدم" توی تقویم علامت زدم. قبل از اون هم پول دراورده بودم، اما اونها رو برای "درامد داشتن" انجام نداده بودم. نهم دی، یادآوری روزیه که سعی کردم با کمترین تواناییم پول به دست بیارم. اولین کاری هم که بعدش کردم چی بود؟ به کیتسونه پیام دادم و بهم گفت حتما یادم بمونه که باهاش چیکار کردم. و به لطفش خوب یادمه با اون پولی که الان اصلا به چشم نمیاد، برای کسی که امروز تولدشه کادو خریدم.
بعد از اون کارهای مختلفی انجام دادم؛ سفارش، بوکمارک، کار دانشجویی، آموزش طراحی و هرچی که پیش اومد. و امروز؟ در حال کار کردن تا بتونم هزینه چاپ اولین آرت بوکم رو خودم بدم. یه شاگرد طراحی جدید هم دارم. حس خیلی خوبی داره که می تونم با مهارتم درامد داشته باشم و اون رو برای چیزی که خودم می خوام خرجش کنم، هر چقدر هم کم باشه. (همین جا بود که متوجه شدم پول چقدر سخت به دست میاد و چقدر راحت از دست میره. لول)
کار کردن روی آرت بوک یه خوبی دیگه هم داشت. درگیر شدن باهاش نشونم داد پروژه ها یا کارهای بزرگتر، قراره طول بکشند. چقدر احتمال داره مشکل پیش بیاد یا چیزی لغو بشه، هماهنگی لازم داره و به دنبال اون ویرایش های بیشتر و دوباره بررسی کردن. باعث شد صبرم بیشتر بشه و درک واقع بینانه تری از شرایط پیدا کنم. با تجربه الانم، به چندتا از فرصت های دیگه ای که پیش روم بودن نه نمی گفتم، و بیشتر به خودم اعتماد می کردم. اما الان پشیمونی فایده ای نداره، فقط می تونم به جلو نگاه کنم.
.
"Better say yes to never know", yeah?
.
پ.ن: تازگی فهمیدم یکی دیگه از صداهایی که توی علاقه ام به یه آهنگ تاثیر داره، درامه. یه ساز دیگه به لیست سازهایی که میخوام یاد بگیرم اضافه شد. <Sigh.>