این روزها بیش از مقداری که بتونم سرم رو با چیزها شلوغ کردم و به هیچ کدوم به طور کامل نمی رسم. اگر چند ساعت به روز اضافه می شد، شاید می تونستم. دلم می خواد به تختم نگاه کنم و مثل Zagreus توی Hades بهش بگم: ".I sleep when I die" و به زندگیم ادامه بدم اما نمیشه و مثل آهن ربا جذب یه خواب تیکه تیکه می شم که کسل تر از قبل بیدارم می کنه و روزم با چشم های خسته از خیره شدن به مانیتور و سردرد می گذره.
حالا که از هیدیس گفتم، بذار این رو هم بگم که دیروز داشتم دنبال یه سری برگه لای پوشه هام می گشتم و اتفاقی به برگه های تمرین خط Copperplate ام برخوردم.  اون موقعی ترم سه بودم و یادمه زمان سختی رو می گذروندم، برای همین نوشته های کوچیکی دور تا دور صفحه ها نوشته بودم تا به خودم انگیزه بدم و پیش برم: Again! I can make it! Try again! I can do it! etc، با یه عالمه :> و :C های نخودی. و چیزی که توجهم رو جلب کرد این بود که زگریس هم توی بازی همین ها رو تکرار می کنه.
هممم... واقعا دلم می خواد یه روز بشینم پست های طولانی درباره Hades, Gris و یا Arcane بنویسم. کلی کار هست که می خوام انجام بدم و به همون مقدار وقت ندارم. فکر کردن به این مسیر طولانی خسته ام می کنه. به جاش دلم می خواد همه دوستام رو از نزدیک ببینم و باهاشون حرف بزنم. 


پ.ن: اگر توی ختمم Light of the seven Symphony [flac] پخش نکنید، من نمیام.