امروز بالاخره خودم را از آن سراشیبی بالا کشیدم و به پارک رسیدم. پارک کوچکی ست چند کوچه بالاتر از کوچه ی ما و سریع یکی از مکان های موردعلاقه ام در این ناحیه شد. الان که فکرش را می کنم، دو مکان دیگر هم با درختان پیوند خورده اند. کمی در پارک دور زدم و گوشه ای ایستادم تا نفس تازه کنم و آب بخورم که آنها را دیدم. همان پیرمرد و سگ پا کوتاه اش که روز دوم دوچرخه سواری دیده بودم.
با دوچرخه به سمتشان رفتم و سلام کردم. از آن دفعه که هن و هن کنان پیاده رو را رکاب می زدم و بهشان سلام کردم مرا به یاد داشت. پیرمرد ژاکت گرم کن سفید و آبی ای پوشیده بود و سیگار می کشید. سگ هم با آن موهای بلند شیری رنگش، جلیقه و کفش های شبرنگ نارنجی به تن داشت. "سلام دخترم." حالشان را پرسیدم و اسمِ سگِ بانمک را. "اسمش لیلی خانومه." برای آنکه از شنیده ام مطمئن شوم، اسمش را تکرار کردم. "لیلی؟" سریع جواب آمد: "لیلی نه، لِیلی خانم!" خندیدم.
می خواستم از پیرمرد بپرسم در این روزِ ابری و آلوده که کوه به سختی پیداست، سیگار کشیدن دیگر چه لطفی دارد که خودش ادامه داد: "دخترم این وقت روز تنهایی میری گوشه پارک حواست باشه! این مملکت صاحاب نداره! مراقب باش." قول دادم "چشم حتما. ممنونم." و به میانه خیابان بدون ماشین رکاب زدم. کمی پدال زدم و گذاشتم خودش تپه را با پایین برود.
در حالی که هوای سرد با صورتم بر خورد می کرد، فکر کردم "تعدد سروران است که مادر بی سروری ست."1 یا این ممکلت همینطور بی سرور است؟ نمی دانستم. یادم افتاد آن روز به لئو می گفتم: "اینجا می تونه مثال بارزی از این باشه که آنارشی اگر بهتر نباشه، بدتر هم نیست!" خوشش آمده بود و داشت در مترو برای یک کشور آنارشیست روی هوا طرح می ریخت. یک جا آخر حرف هایمان گفت: "حیف کمونیست نیستیم وگرنه بهت می گفتم رفیق!"2
چشمم به چراغ زرد چشمک زن ابتدای کوچه بود تا سرعتم را کم کنم و بپیچم. رنگ نارنجی غروبِ خورشیدی که خودش را نمی دیدم، روی شیشه ساختمان ها و آسمان انتهای کوچه مشخص بود. دوباره پدال را نگه داشتم تا خودش شیب کوچه را برود و سرم را بلند کردم تا به درخت های چنار بالای سرم که با سرعت رد می شدند، نگاه کنم.
پ.ن: باید یک روز بیایم و ساختار دنده های دوچرخه را توضیح بدهم که خودم به تازگی یاد گرفتم، شاید به درد کسی بخورد.
پ.ن 2: از امروز بماند:
"اجل گشته می میرد، نه بیمار سخت."
1. برشی از کتاب بائودولینو از اومبرتو اکو به ترجمه رضا عیزاده
2. comrade