....


همه چیز تقریبا بی رنگه. یه دختر که سینه اش شکافته شده اما هیچ خونی نیست. توی سینه ی شکافته اش میشه یه قلب به رنگ آبی کمرنگ دید. هیچ رنگی نداره، چون از یخ ساخته شده آبی دیده میشه. گلوله های نور زرد روشنی از سینه اش خارج میشه. در همون حال بدن دختر شروع میکنه به سیاه شدن، از نوک انگشت های دست، پاها و موها؛ و مثل یه لکه جوهر سیاه که توی آب پخش میشه، بدنش رو به سمت قلبش سیاه میکنه. سیاهی به سینه اش میرسه و دختر توی خودش جمع میشه، زانوهاش رو بغل میگیره و مثل یه قطره جوهر سیاه به نظر میرسه. کوچک و کوچک تر میشه تا اینکه منفجر میشه و تکه های نور شکسته به همه جا پرتاب میشه.