اسفند سه سال پیش یک نهال توی باغچه ی حیاط پشتی کاشتم. بهار اومد و نهال های باغچه جلوی خونه شکوفه دادن اما اون نهال سبز نشد. منتظرش موندم تا شاید با بارون سبز بشه، اما هرچقدر صبر کردم، با بهار همراه نشد و خشک باقی موند. ناراحت بودم. باقی درخت ها سبز میشدن و توی پاییز دوباره عریان، اون نهال همچنان بی برگ بود.
چند روز مونده به بهار امسال، وقتی داشتم از پنجره ی اتاقم به باغچه سبز نگاه میکردم، متوجه شدم چندتا نقطه ی سفید-صورتی جایی اون گوشه هست. دقت که کردم، فهمیدم این همون نهالیه که سبز نشده بود و امسال شکوفه داده! چیزی توی قلب من هم شروع کرد به شکفتن.
فکر کردم، شاید همونطور که این نهال منتظر بود تا زمانش برسه و خودش رو نشون بده، من هم به زمان احتیاج داشتم و این قلبم رو گرم کرد.