صفحات مربوط به آذر:
"قبری شش پایی حفر کن،
دروازهای به آن پایین باز کن.
زیرا که دیگر نمیتوانم روح تو را نجات دهم،
خواهش میکنم دیگر نه. "
هرچقدر بیشتر این لحظه رو توصیف کنم، بیشتر از دستش می دم.
ممنون از ابری که منو به این چالش دعوت کرد. چالش از اینجا شروع شده. من هم پرتقال، هپروت و Yellowish رو دعوت می کنم که اگر دوست داشتن و قبلا شرکت نکردن، قاب شون رو به اشتراک بذارن. (برام مهم نیست که این چالش تموم شده. چالش ها برای همین چیزها خوبن، نه برای مهلت و جایزه شون.)
همسایهی طبقهی بالا بعد از یک دعوای آنچنانی بلند بلند گریه میکند. همسرش چند قطعه پیانو مینوازد، یکی شان از موتزارت است، باقی آشنا هستند اما نمیشناسم. صدای زنی در حیاط خلوت میپیچد، مدت زیادیست با فردی که یحتمل شوهرش است، بر سر گذشته دعوا میکند و طلاق میخواهد. لیست رفتارهای بد دیگری را مانند باران در نورگیر خالی میکند. هر روز صبح صدای گریهی نوزادی می آید و بعد از آن صدای پسری که دوستش ساغر را "ساغی" گویان از پنجره صدا میکند، گویا در این عصر تکنولوژی مکاتبات پنجرهای دارند. بعضی ظهرها صدای موسیقی اموزشی بچگانهای، به زبانی که نمیدانم، شاید روسی اگر اصلا اموزشی باشد، در نورگیر انعکاس مییابد. صدای تلفنی مداوم زنگ میخورد، از همان نوع زنگ که در فیلمها مخصوص شرکت و دفترهای اداریست. به نظر میرسد مردی، یحتمل با رئیسش، کنفرانس ویدئویی برقرار میکند. آن طرف صدای قهقهی هنرمند همسایه رو به رویی، دوست دخترش و باقی دوستان سر میز صبحانه شان که تقریبا به ظهر کشیده شده، در حیاط میپیچد. شبها احتمالا خانه نیستند، چرا که سگ بیچاره تا پاسی از نیمه شب واق واق میکند. شاید به دوتا گربهی روی دیوار که برای هم دیگر خط و نشان میکشند، پینشهاد بازی میدهد. در اتاق دیگر صدای نویزدار معلمی میآید که از شاگردان تمنا میکند جواب تمرین کتاب را بدهند. مادر گاهی از درد ناله میکند و برای همسایه بالایی ناراحت میشود، آخر آنها تازه دو ماه است که عقد کردهاند. قرصهای درون سبد جا به جا میشوند و انگار حاصلی به دست نمیآید.
برگها با باد پاییزی به هم کشیده میشوند. بلبل خرماها اواز میخوانند و از درختی به درختی دیگر میروند، گنجشکها به دنبالشان. جواب قار قار کلاغ را میدهم. او هم با من هم عقیدهاست؛ سکوت نت دلنشینیست.
میخوام به ترتیب و کم کم عکس های بولت ژورنالی رو که سفارش گرفتم اینجا بذارم. (روی عکس ها کلیک کنید تا بزرگ بشن.)
استادهای دانشگاه: تکنیک و متریال همه چی ازادید. دستت تون رو ازاد بذارید. قدرت دست تون رو نشون بدید. با احساس تون پیش برید. توی انتخاب هنرمند ازادید.
ما: *کار میکنیم*
استادها: نه اینجوری نه.