۱۳ مطلب در دی ۱۳۹۹ ثبت شده است

Monster

Monster


"در حالی که اشک توی چشم هاش جمع شده بود، لبخند محوی زد و گفت: نمی خوام دیگه درد بکشم. تاریکی بالا اومد، پلک هاش رو بست و تبدیل به هیولا شد."

برای این نوشته یه تصویرگری انجام دادم. حدود سه روز ازم وقت گرفت. لطفا صبر کنید تا کامل بالا بیاد. اگر نیومد، از اینجا دانلودش کنید. 

  • نظرات [ ۱۷ ]
    • شنبه ۶ دی ۹۹

    .

    در حالی که اشک توی چشم هاش جمع شده بود، لبخند محوی زد و گفت: نمی خوام دیگه درد بکشم. تاریکی بالا اومد، پلک هاش رو بست و تبدیل به هیولا شد.

  • نظرات [ ۱۷ ]
    • پنجشنبه ۴ دی ۹۹

    .

    جوابگو نیست، نه وبلاگ نه چنل، به دفتر رو میارم. ‌پناهگاه اول و آخر من اونجاست، روی کاغذ. 

  • نظرات [ ۱ ]
    • چهارشنبه ۳ دی ۹۹
    آرشیو مطالب
    نویسندگان