.

We never said goodbye. So it won't ever end for me. 

  • نظرات [ ۱ ]
    • شنبه ۱۲ اسفند ۰۲

    کاکایی

    اون روزی داشتم از مسیل باختر رد می‌شدم که این کاکایی‌ها رو دیدم! خیلی بازیگوش بودن، می‌پریدن توی بالا دست رودخونه و باهاش سواری می‌گرفتن تا پایین. دوباره از اول! گفتم یه عکس بذارم، بمونه به یادگار از سالی که فهمیدم تهران نزدیک دریاست. 

  • نظرات [ ۰ ]
    • شنبه ۵ اسفند ۰۲

    .

    هرچیزی که نمی‌خواستم هیچ‌وقت از دست بدم، برای همیشه از دست می‌ره. ثابت شده که هرچیزی که ارزش داره بخوایش، همون لحظه‌ای که دستم بهش می‌رسه، از دست خواهد رفت. چیزی در این دنیا وجود نداره که خواستنش، به ادامه‌دادن یک زندگی زجرآور بارزه.


    - دازای، Bungou Stray Dogs 

  • نظرات [ ۰ ]
    • پنجشنبه ۳ اسفند ۰۲

    انتخاب

    کم کم دارم می‌فهمم درباره بهترین یا مناسب‌ترین انتخاب نیست. حتی درباره یک انتخاب بهتر هم نیست. هر انتخابی انجام بدی، بالاخره از همه‌اش راضی نخواهی بود. درباره انتخاب یک چیزی، و چسبیدن بهشه. درباره انتخاب کردن و ادامه دادنشه. درباره انتخاب کردن و چسبیدن بهش و دور کردن چیزهاییه که اون انتخاب نیستند. وقتی اون انتخاب مشخص باشه، تصمیم‌گیری ساده‌تر می‌شه؛ چون از قبل می‌دونی چی توی مسیر اون انتخاب هست و چی نیست.

  • نظرات [ ۴ ]
    • شنبه ۲۸ بهمن ۰۲

    .

    Maybe it was for greater good.

    Maybe it marked a new beginning.

    Meybe not.

    I have to face the truth.

    And make some important decisions.

  • نظرات [ ۰ ]
    • چهارشنبه ۲۵ بهمن ۰۲

    .

    I wake up thinking about you, I go to sleep thinking about you, I go through my day behind a memory bound to you. It's like nothing has changed, but everything has changed severely. And I know there's nothing I can do about this truth, but still deep down, there's someone who wishes to wake up to a text from you after dreaming about you, someone who thinks this situation is temporary and it eventually comes to an end. Tell me what I can do with this mind that won't learn. 

  • نظرات [ ۱ ]
    • سه شنبه ۲۴ بهمن ۰۲

    .

    دبیرستانی که بودیم، سدریک یکبار بهم گفت: "When I can only see the floor, you made my window a door." امشب که پاهام رو به خونه آوردم، به این فکر کردم که صدها کیلومتر ازم دوره و نیست که ببینه حالا منم که دارم به زمین نگاه می‌کنم.

  • نظرات [ ۰ ]
    • جمعه ۲۰ بهمن ۰۲

    .

    بکش. یه چیز معمولی بکش، خیلی خیلی معمولی. نه، اصلا یه چیز مبتدی بکش. انگار اولین باره داری می‌کشی. فقط بکش. 

  • نظرات [ ۰ ]
    • پنجشنبه ۱۹ بهمن ۰۲

    .

    شد، شد. نشد، می‌رم عکاس طبیعت می‌شم. 

  • نظرات [ ۰ ]
    • پنجشنبه ۱۹ بهمن ۰۲

    .

    بنویس. یه چیز معمولی بنویس، خیلی خیلی معمولی. نه، اصلا یه چیز مبتدی بنویس. انگار اولین باره داری می‌نویسی. فقط بنویس. 

  • نظرات [ ۰ ]
    • پنجشنبه ۱۹ بهمن ۰۲
    آرشیو مطالب
    نویسندگان