Pom Poko
سالها پیش، انسانها همراه طبیعت بودن و راکونها هم از غذای بیشتری که کنار انسانها بود، استفاده میکردن. تا اینکه انسانها رفتن و بنای ساختن شهری جدید بر پا شد. طی چند سال تپهای بزرگ نابود و تبدیل به خونههای مسکونی "شهر جدید" شد. ساخت و ساز ادامه داشت و جنگل رو میبلعید. در این بین، راکونها که محدودهی قلمروشون کوچیک و کوچیکتر شده بود، دو گروه شدن و بر سر غذا با هم جنگ پرداختن. تا اینکه راکون زنی که بسیار خردمند بود، جنگ رو متوقف کرد و راکونها رو متوجه این حقیقت کرد که اگر زودتر کاری نکنن، تا چند وقت دیگه چیزی از جنگل شون باقی نمیمونه که بخوان به خاطرش به جون هم دیگه بیفتن. راکونها دور هم جمع شدن و ریشسفیدها و بزرگترهای گروه با هم مشورت کردن. تصمیم بر این شد که بر علیه انسانها و تخریب محیط زیست شون نقشه بکشند. اما قبل از اون، باید مهارتهای تغییر شکل شون رو پرورش میدادن و انسانها رو بیشتر میشناختن. چرا که طبق افسانهها، راکونها هم میتونستن مثل روباهها تغییر شکل بدن و توهمهایی ایجاد کنن. نقشهشون با برداشتن یه تلویزیون شروع شد!
حقیقت اینه که این کار خیلی متفاوت از باقی کارهای جیبلیه. کارگردانش ایسائو تاکاهاتا* ست که مدفن کرمهای شب تاب، همین دیروز، همسایهی من یاماداها رو هم کارگردانی کرده.
مثل خیلی کارهای دیگه جیبلی، دربارهی تخریب بی رویه محیط زیست توسط انسانهاست و سعی در ایجاد تعادل بین سنت و مدرنیتهست. اما با این تفاوت که قهرمان محور نیست و اتفاقات داستان به دست جمع راکونها اتفاق میفته.
کار تاثیرگذاری هست و در تعجبم که مثل بقیه کارهای جیبلی بازخورد نداشته.
* ایسائو تاکاهاتا، دوست و همکار میازاکیه که با هم دیگه ناوسیکا از دره باد رو ساختن و با پول فروشش، تونستن استودیوی جیبلی رو برپا کنن.